حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح


که راح را بود آندم خواص جوهر روح

فکنده مرغ صراحی خروش در مجلس


چو بلبلان سحر در چمن بوقت صبوح

مباش بی لب یاقوت و جام یاقوتی


که نیست بی می و معشوق در زمانه فتوح

مرا چو توبه گنه بود توبه کردم از آن


که گر نکرد گناه از چه توبه کرد نصوح

نوشته اند بر اوراق کارنامهٔ عشق


که رند را نبود در صلاح و توبه صلوح

مرا که از درت امید فتح بابی نیست


در دو لختی چشمست بر رهت مفتوح

خیال نرگس مستت چو در دلم گذرد


شود ز خنجر خونریز او دلم مجروح

فشاند برجگر ریش من غم تو نمک


نبشت دفتر حسن ترا خط تو شروح

گر آب دیده ز سر برگذشت خواجو را


گمان مبر که بطوفان هلاک گردد نوح